معنی از گویش های محلی

حل جدول

از گویش های محلی

آمادیه‌ای: یکی از لهجه‌های کردستان غربی است که در شمال عراق فعلی رایج است
ارشری: یکی از لهجه‌های ایرانی پامیر است
ارموری:ارموری یا برکی لهجهٔ مردم بعضی از نقاط افغانستان شرقی و سرحد هند و بخصوص در نواحی وزیرستان است
اِست: زبان ایرانی بسیار کهن است که در قسمت کوهستانی قفقاز مرکزی در میان طایفه اِست رایج است
استرابادی:از لهجه‌های نواحی گرگان است که فقط پاره‌ای از جهانگردان از آن ذکر کرده‌اند
اشکشمی: یکی از لهجه‌های ایرانی نواحی کوهستانی پامیر است و در شرق‌ترین نواحی شمال افغانستان هم کم و بیش رواج دارد
اَشکونی: یکی از لهجه‌های کافری است
اصفهانی: لهجهٔ ساکنین اصفهان است
الموتی: در میان اهالی الموت قزوین رایج است
انارکی: لهجهٔ اهالی انارک است
اورامانی: یکی از لهجه‌های کردی است
ایدگاهی: لهجهٔ اهالی بومی قسمتی از دامنهٔ جنوبی نواحی کوهستانی پامیر
اِیرُن: زبان ایرن از قدیم‌ترین زبان‌های ایرانی است که اکنون از جملهٔ لهجه‌های اُست شناخته می‌شود و قسمت عمدهٔ اهالی نواحی اُست در قفقاز به این لهجه گفتگو می‌کنند
باجلانی: یکی از لهجه‌های کردی است
بانه‌ای: یکی از لهجه‌های کردی است
بختیاری: در منطقهٔ کوهستانی جنوب غربی ایران رواج دارد
بدخشانی: لهجهٔ اهالی بدخشان است
برتنگ: در قسمتی از نواحی پامیر رواج دارد
برکی: برکی زبان گروهی از طایفهٔ ارموری است لهجهٔ ارموری هم گاهی تحت عنوان برکی یاد می‌شود
بشگالی: از لهجه‌های کافرستان افغانستان است
بلوچی: یکی از زبان‌های ایرانی امروزی است که افراد طوایف بلوچ ساکن ایران و افغانستان و پاکستان و ترکستان روس به این زبان گفتگو می‌کنند
بیرجندی: لهجهٔ اهالی بومی شهر و ده‌های اطراف بیرجند خراسان است
پامیری: زبان‌های پامیری مشتمل است بر گروهی از لهجه‌های گوناگون که در میان ساکنین دره‌ها و نواحی کوهستانی پامیر یعنی محل تقاطع سرحدات فعلی چین و شوروی و هند و افغانستان تاکنون رایج است
پاوه‌ای: یکی از لهجه‌های کردی است
پراچی:ساکنان پاره‌ای نقاط شرقی افغانستان و شمال غربی هند به آن تکلم می‌کنند
پرسونی: یکی از لهجه‌های کافری به شمار می‌آید اما نسبت به لهجه‌های کافری به زبان‌های ایرانی اصل نزدیکتر است
پشتو: زبان در حدود نیمی از اهالی افغانستان و قسمتی از ساکنان نواحی شمال غربی هند و پاکستان است
پشه‌ای: لهجهٔ طایفهٔ پشه‌ای است که در افغانستان شرقی و نواحی سرحدی هند سکونت دارند
پلوله: لهجه‌ای است از گروه زبان‌های دردی که ساکنان چند دره در نواحی سرحدی افغانستان و پاکستان فعلی به آن گفتگو می‌کنند
پنج گور:از لهجه‌های بلوچستان شرقی است
تاتی: در قسمت شمال غربی ایران و قسمتی از ماوراءالنهر قفقاز رایج است
تاتی ارمنی: یکی از لهجه‌های فرعی زبان تاتی است که در میان ارمنی‌های قفقاز رایج است
تاجیکی: یکی از زبان‌های ایرانی است که به زبان فارسی شباهت دارد
تجریشی: قبلاً اهالی بومی تجریش تهران به آن تکلم می‌کردند
تراهی: از لهجه‌های گروه دردی است و ساکنان چند ده از نواحی جلال‌آباد افغانستان به آن گفتگو می‌کنند
ترولی:در قسمتی از شمال غربی هند رایج است
ترینی:لهجه‌ای است که در میان افراد طایفهٔ‌ترین که به دو تیرهٔ سفید و سیاه تقسیم می‌شوند رایج است و از لهجه‌های فرعی پشتو به شمار می‌رود
تلهدشکی: یکی از لهجه‌های فرعی گورانی است
جوشقانی: لهجه‌ای است که ساکنان جوشقان به آن گفتگو می‌کنند
چترالی:اصطلاح دیگری است برای لهجهٔ خاوری
چهارلنگ: لهجه‌ای است فرعی از گروه بختیاری
خاوری: یا چترالی لهجه‌ای است که قسمتی از مردم ساکن در درهٔ چترال در غرب شمال هند و مشرف به پامیر به آن گفتگو می‌کنند
خترانی: یکی از لهجه‌های گروه دردی است
خراسانی: لهجه‌ای است که در خراسان رایج است
خلخالی: لهجه‌ای است که در آذربایجان و قسمت کوهستانی گیلان و قسمتی از طوالش ایران گفتگو می‌شود
خوری: لهجهٔ ساکنان دهستان قدیمی خور است خور در قسمت کویر در نزدیکی بیابانک و جندق قرار دارد
خونساری: لهجه‌ای است که در خونسار و دیه‌های اطراف آن متداول است
دَاِملی: یکی از لهجه‌های کافری (دردی) است و ساکنین چند دهستان نزدیک چترال به این لهجه سخن می‌گویند
درویشی: لهجه‌ای است از زبان فارسی که در بین بعضی از طبقات درویشان متداول است
دزفولی: لهجهٔ اهالی دزفول در خوزستان است
دیگر: معمولاً دیگر را از لهجه‌های فرعی زبان اِست می‌دانند و اهالی قسمتی از نواحی اِست به این لهجه سخن می‌گویند
رجابی: یکی از لهجه‌های کردی است
روشنی:لهجه‌ای است از لهجه‌های ایرانی پامیر که در حدود هفت هشت هزار نفر از افراد طایفه‌ای به همین نام به آن سخن می‌گویند رواج آن در دامنهٔ سلسلهٔ فرعی پامیر است
زابلی:گویش مردم سیستان است
زازا: یکی از لهجه‌های کردی است که ساکنان قسمتی از کردستان غربی و شهر موش در ترکیه به آن سخن می‌گویند
زبکی: معمولاً یکی از لهجه‌های ایرانی پامیر دانسته می‌شود و اهالی شهر کوچک زبک بدخشان به این لهجه سخن می‌گویند
زَفره‌ای: این لهجه در میان اهالی دهستان زفره که از دهستان‌های مرکزی ایران به شمار می‌آید، متداول است
زنگنه‌ای: یکی از لهجه‌های کردی است
سبزواری: لهجهٔ اهالی سبزوار است بسیاری از واژه‌های این لهجه در سایر لهجه‌های خراسانی هم دیده/شنیده می‌شود
سدهی: لهجهٔ اهالی سدهٔ اصفهان است
سرخه‌ای: از لهجه‌های ایرانی وابسته به سمنانی است
سرقلی: لهجه‌ای است که چند طایفه ساکن سرحد پامیر و ترکستان چین به آن سخن می‌گویند
سلیمانیه‌ای: یکی از لهجه‌های کردستان غربی است و در خاک عراق کنونی رواج دارد
سمنانی: لهجهٔ اهالی سمنان است به عقیدهٔ کریستن سن این لهجه از لهجه‌های ایرانی شمال غربی است
سنگسری:
سنگلچی: از لهجه‌های پامیر است که با لهجه‌های زبکی و اشکشمی نزدیکی دارد
سنندجی: از لهجه‌های کردی است
سو:سوای لهجهٔ اهالی سود میان اصفهان و کاشان است که غالباً با لهجهٔ قهرودی تواماً مورد مطالعه قرار گرفته است
سیوندی: لهجهٔ اهالی سیوند در شمال شیراز است
سیدی: از لهجه‌های کردی است
شرانی: لهجه‌ای است که در کوه‌های شمال غربی رود هند علیا مستعمل است و از لهجه‌های فرعی زبان پشتو به شمار می‌آید
شغنانی: شغنانی یا شغنی، زبان یکی از طوایف پامیر است
شمیرزادی: از لهجه‌های وابسته به سمنانی است
شوشتری: لهجهٔ رایج در شوشتر است
شیرازی: لهجهٔ اهالی شیراز است
شینا: لهجه‌ای است از لهجه‌های دردی
طالشی: لهجه‌ای است که در قسمتی از شمال غربی ایران در طوالش و در نواحی لنکران قفقاز رواج دارد
عبدوی: لهجهٔ عبدو یا ابدو از لهجه‌های کوچک است که در ایران مرکزی گفتگو می‌شود
فارسی: که در اصطلاح فارسی ادبی گفته می‌شود زبان رسمی ایران است و در افغانستان نیز مورد تکلم است در قسمت‌هایی از بلوچستان، تاجیکستان و هندوستان نیز زبان ادبی به شمار می‌رود
فارسی عامیانه: لهجه‌ای است که در میان مردم عوام و بخصوص اهل بازار و کوچه شهر تهران گفتگو
فریزندی: لهجه‌ای است که در میان ساکنان ده فریزند در پنج فرسخی نطنز رایج است
قهرودی: در میان ساکنان قهرود از توابع کاشان متداول است
کابلی: کابلی یا فارسی کابلی لهجه‌ای است که در میان ساکنان کابل پایتخت افغانستان متداول است
کاشانی: لهجهٔ اهالی کاشان است
کاکری: یکی از لهجه‌های فرعی زبان پشتوست
کافری: گروه لهجه‌هایی است که در میان طوایف کافرستان افغان رایج است
کاوربتی: یا کاورباتی لهجه‌ای است که از زبان‌های میانهٔ هندی و ایرانی به شمار می‌رود
کَتی: از لهجه‌های کافری است
کردی: در قسمتی از غرب ایران و در قسمتی از ترکیه و سوریه و عراق و قفقاز رایج است کردی خود شامل چندین لهجهٔ محلی است
کرمانشاهی: یکی از لهجه‌های کردی است که در کرمانشاه و نواحی آن رایج است
کسمائی: لهجه‌ای است از گروه لهجه‌های گیلان
کشه‌ای: از لهجه‌های مرکزی ایران است که اهالی دهستان کشه از توابع کاشان به آن تکلم می‌کنند
کفرانی: کفرانی یا کفرونی یکی از لهجه‌های توابع اصفهان است
گبری (زردشتی): لهجهٔ زردشتیان ساکن ایران است
گروسی: یکی از لهجه‌های کردی است، این زبان بیشتر در مناطق بیجار گروس تکلم می‌شود
گزی: لهجه‌ای است که در میان ساکنین قریهٔ گز از توابع اصفهان متداول است
گندوله‌ای: از لهجه‌های کردی است
گورانی: یکی از اساسی‌ترین لهجه‌های کردی است
گیلکی: لهجهٔ ساکنین بومی گیلان است
لاری: لهجه‌ای است که در میان اهالی لارستان فارس معمول است
لاسگردی: لهجه‌ای است از گروه لهجه‌های سمنانی
لاهیجانی: لهجهٔ اهالی لاهیجان است
لری: لهجهٔ اهالی لرستان است
لکی: یکی از زبان‌های مردمان لر است
مازندرانی: لهجهٔ اهالی مازندران است و شامل چندین لهجهٔ محلی است
محلاتی: لهجهٔ اهالی محلات است
مَدشدگلتی: مدگلدشتی یا مدگلشتی لهجه‌ای است که ساکنان چترال بدان گفتگو می‌کنند
مریوانی: یکی از لهجه‌های کردی است
مکری: یکی از لهجه‌های کردی است
مونجانی: یا مونجی لهجه‌ای است که ساکنین قسمتی از نواحی کوهستانی دامنهٔ پامیر به آن گفتگو می‌کنند
مِهرجانی: یکی از لهجه‌ای بیابان مرکزی و کویر لوت است
میمه‌ای: لهجه‌ای است که اهالی ده میمه در راه اصفهان و از توابع کاشان به آن گفتگو می‌کنند
نائینی: لهجهٔ اهالی نائین است
نطنزی: لهجهٔ اهالی نطنز از توابع کاشان است
نوشِکی: یکی از لهجه‌های رایج در بلوچستان است
وایگلی: یکی از لهجه‌های کافری است
وَخانی: یا واخی یا وخی لهجهٔ طایفه ایست که در قسمتی از جنوب و جنوب شرقی نواحی کوهستانی پامیر ساکنند
ولاتروئی: یا ولاترودی لهجه‌ای است که در میان ساکنین درهٔ کوهستانی ولاترود و وارنگه رود مورد استفاده است
وِنتسی: لهجه‌ای است که در قسمت شرقی بلوچستان و قسمت سرحدی پنجاب رایج است
وِنی: لهجهٔ رایج در ون از توابع کاشان است
هرزندی: لهجه‌ای است که درتمام آذربایجان شرقی و غربی معمول است
هفت لنگی: از لهجه‌های گروه بختیاری است
یارندی: لهجه‌ای است که در قریهٔ یارنداز توابع کاشان گفتگو می‌شود
یزدی: لهجهٔ اهالی یزد است
یزغلامی: یکی از لهجه‌های مورد تکلم در پامیر است
یغنابی: در نواحی کوهستانی یغناب (مشرق سمرقند) متداول است
یهودی اصفهان: لهجهٔ اهالی یهودی اصفهان است
یهودی تاتی: لهجهٔ اهالی یهودی قفقاز است
یهودی سمرقند: لهجهٔ اهالی یهودی سمرقند و بخارا است
یهودی کاشان: لهجهٔ اهالی یهودی کاشان است
یهودی همدان: لهجه‌ای است که از زبان‌های ایرانی قدیم باقی‌مانده‌است و یهودیان همدان بدان گفتگو می‌کنند


از گویش های محلی ایران

لری

لغت نامه دهخدا

گویش

گویش. [ی ِ] (اِمص) اسم مصدر از گفتن. در فرهنگ دساتیر (صص 264-265) به معنی تکلم کردن و سخن گفتن آمده است. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). مکالمه. گفتگو. گفتار. || مقاله. (ناظم الاطباء). ترجمه ٔ مقاله. (برهان).

گویش. [گ َ] (اِ) گویشه. گویس. گویسه. (برهان). گودوش. گودوشه. گاودوش.گاودوشه. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). به معنی گویس است که ظرف و انای دوغ و ماست باشد. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ سروری) (آنندراج) (فرهنگ نظام).


محلی

محلی. [م َ ح َل ْ لی ی] (اِخ) محمدبن احمدبن ابراهیم بن احمد شافعی محلی، مکنی به ابوعبداﷲ ملقب به جلال الدین معروف به جلال محلی و جلال الدین محلی. رجوع به جلال الدین محلی شود.

محلی. [م َ ح َل ْ لی ی] (اِخ) عبدالرحمن بن سلیمان محلی شافعی متولد در محلهالکبری و متوفی در 1097 هَ. ق. او راست: حاشیه ٔ بر تفسیر بیضاوی. (از تاج العروس).

محلی. [م َ ح َل ْ لی ی] (اِخ) رجوع به اسعدالدین یعقوب بن اسحاق شود.

محلی. [م َ ح َل ْ لی ی] (اِخ) حسین بن محمد محلی شافعی (مقریزی در خطط نام او را حسن ضبط کرده است) فقیه و ریاضی دان. او راست: کتابی در فقه بر مبنای مذهب شافعی و فتح رب البریه علی متن السخاویه (علم حساب)، تألیف در 1138 هَ. ق. (از معجم المطبوعات ج 2 ص 1625).

محلی. [م َ ح َل ْ لی] (ص نسبی) منسوب به محل. || منسوب به حرم سرا. || خواجه سرا. (ناظم الاطباء).

محلی. [م ُ] (ع ص) آرایش کننده ٔ چشمها. رجوع به احلاء شود. || کسی که چیزی را شیرین می کند. (ناظم الاطباء). شیرین گرداننده. || شیرین یابنده چیزی را. (آنندراج). رجوع به احلاء و تحلیه شود.

محلی. [م ُ ح َل ْ لا] (ع ص) آراسته شده و زینت داده شده ٔ با زیور. (ناظم الاطباء). آراسته شده و زیورداده شده. (غیاث) (از منتهی الارب): مرصع به زر و گوهر و محلی به لاَّلی و جوهر. (سندبادنامه ص 313). هر دو منزه از لغو و تأثیم و محلی بخالص تبر تفضل و تکریم. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 449).
تو بی زیور محلائی و بی رخت
مزکائی و بی زینت مزین.
سعدی.
|| جلاداده شده. (ناظم الاطباء). || وصف کرده شده. (غیاث) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به تحلیه شود. || شیرین کرده شده. (ناظم الاطباء). رجوع به احلاء و تحلیه شود. || فرمان داده شده. || خوش نما و ظریف نوشته شده. (ناظم الاطباء). || مجازاً به معنی چهره. (غیاث) (آنندراج).

فارسی به عربی

محلی

سکنی، محلی، مواطن

عربی به فارسی

محلی

خانگی , خانوادگی , اهلی , رام , بومی , خانه دار , مستخدم یا خادمه , محلی , موضعی

فرهنگ عمید

محلی

مربوط به یک محل خاص: ترانهٴ محلی،
از مردم محل، بومی،

فرهنگ معین

گویش

(یِ) (اِمص.) گفتن، گفتار.

معادل ابجد

از گویش های محلی

448

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری